رشد و استمرار انسان
اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی
درباره وبلاگ


به وبلاگ نقد و اندیشه خوش آمدید
آخرین مطالب
شنبه 7 مهر 1391برچسب:, :: 1:19 :: نويسنده : علی اسدی سهند آبادی

به عنوان مثال اگر نگرش انسان به خودش به گونه ای بود که فقط دهان ، شکم و زیر شکمش را دید نه همه ی خودش را، ناگزیر تامین نیاز اینها حتی از راه زد و بند و تجاوز و خونریزی می شود اصل و آخور بودن و خوابگاه بودن و عشرتکده بودن دنیا می شود اصل و محدود شدنش به 100سال می شود اصل  و.. .

و چنین انسانی برای تامین نیازهای مذکور و غریزه ی زیاده خواهیش انتخاب می کند حتی تجاوز را  در قاره ای دیگر و فشار دادن دکمه ای قرمز رنگ را وانتخاب می کند  به خاک و خون کشیدن خلق را و نابودی جنگلها و حیوانات و منابع را و خلاصه به فساد کشیدن زمین و دریا و حتی آسمان را و تازه جشن هم می گیرد ، نشان و مدال و نوبل هم به او می دهند و خوشحال هم  هست و لذت هم  می برد چون نمی داند در قبل آنچه بدست آورده ، چه را از دست داده...

 

  اینگونه نوع جهان بینی انسان اصول را می زاید واصول نیز روش ها و انتخاب ها را می زایند .

 

  ورلد ویو >  اید ئولوژی >  متد

 

جهان بینی > آرمان > روش

 

جهان بینی > اصول > روش

 

مبانی  > اصول > روش

 

مبانی  > اصول > سنت

 

گفته شد  روش ها و انتخاب ها مولود اصول هستند و اصول مولود جهان بینی .

 

 بنابراین اگر بخواهیم روش ها و انتخاب ها را به نقد بکشیم و بفهمیم که چه انتخابی درست است و چه روشی حق است ، باید بفهمیم کدام اصول حق هستند و چه اصلی درست است.

 

و اگر بخواهیم اصول را نقد بزنیم و بفهمیم چه اصلی درست است وکدام اصل حق است ، باید بفهمیم کدام نوع جهان بینی حق است و کدام مبانی درست هستند.

 

مبحث جهان بینی ، مبحثی کلان است . 

 

اساسی بودن و کلان بودن مبحث جهان بینی از آنجا مایه می گیرد که جهان بینی جامع ، کامل ، کلی و حق ؛ اصول جامع ، کامل ، کلی و حق را مطرح می کند و اصول جامع ، کامل ، کلی و حق ؛ روش و انتخاب درست ، کلی ، کامل وجامع و حق را  در پی دارد.

 

  و در آخر اگر بخواهیم مبحث کلان ِ مبانی و جهان بینی  را به نقد  بنشینیم و اگر بخواهیم  بفهمیم کدام نوع جهان بینی ، جامع ، کامل ، کلی و حق است و کدام مبانی درست هستند ، باید و فقط باید نوع نگرش انسان به خودش را مورد  بررسی قرار دهیم  .

 

چرا که نوع نگرش انسان به خودش ، تعیین کننده ی نوع نگرش او به هستی و نقش خودش در هستی است و این یعنی جهان بینی .

 

جهان  بینی یعنی نگرش انسان به خودش ، به هستی ، و به نقش خودش در هستی .

 

  آنچه تا به اینجا گفته شد این بود که برای رسیدن به انتخاب و روشی درست باید به اصولی درست رسید و برای رسیدن به اصولی درست باید به جهان بینی درستی رسید.

 

  از آنجا که گفته شد " جهان بینی یعنی نگرش انسان به خودش ، به هستی ، و به نقش خودش در هستی " و از آنجا که نوع نگرش انسان به خودش ، اساس نگرش او به هستی و نقش خودش در هستی است ، همین " نگرش انسان به خودش " رکن رکین و اساس اساسی و کلید فاتح تمامی سوالات و شبهات در تمامی مقوله ها ، ابواب و مباحث است. اعم از مقوله ی تاریخ، ادیان، مکاتب، توحید، وحی، رسالت، امامت، ولایت، معاد، تعبد، آزادی، حکومت، سیاست، قضاوت، احکام، اخلاق، تربیت، عرفان، تصوف، جنگ، تولید، استعمار و استثمار، مصرف، انواع علوم، تعلم، تعلیم، صنایع، تغذیه، پزشکی، رسانه، سکولاریزم و خلاصه تمامی مقوله ها .

 

چرا که نوع نگرش انسان به خودش ، نگرش او را به هستی و به نقش خودش درهستی تغییر می دهد و در نتیجه روش انسان و انتخاب او تغییر می کند .

 

نگرش انسان به خودش ، به هستی و به نقش خودش در هستی ، می شود جهان بینی ؛ جهان بینی  اصول را می زاید و اصول  انتخاب را .

 

پس اگر بخواهیم در هر مقوله ای انتخاب و روش انسان را تغییر دهیم باید اصول او را تغییر دهیم و برای تغییر اصول باید جهان بینی انسان را تغییر دهیم و از آنجا که جهان بینی ، نگرش انسان بود به خودش وبه هستی وبه نقش خودش در هستی ، پس باید برای تغییر جهان بینی ، نگرش انسان به خودش را تغییر دهیم .

 

 نگرش انسان به خودش ، به هستی و به نقش خودش در هستی > جهان بینی > اصول > انتخاب

 

نگرش انسان به خودش ، به هستی و به نقش خودش در هستی > جهان بینی > اصول >  روش

 

نگرش انسان به خودش ، به هستی و به نقش خودش در هستی > جهان بینی > اصول >  سنت

 

  نوع نگرش انسان به خودش ، نوع جهان بینی او را تعیین میکند .

 

کلیدی که راز انسان ، هستی و نقش انسان در هستی را می گشاید ، درون خود انسان نهفته است .

 

تاکید می شود که نوع نگرش انسان به خودش ، دیدار انسان با خودش ، تلقی انسان از خودش ، شناخت انسان از خودش ، معرفت انسان به خودش رکن رکین ، اساس اساسی و کلید فاتح تمامی مقوله ها، ابواب ، مباحث و مسائل است .

 

با این توجه است که چرایی اساسی بودن و رکنی بودن و اهم بودن و اولویت داشتن مبحث انسان شناسی و معرفت نفس در آیات و روایات نیز معلوم می شود.

 

آنجا که آمده " اولم یتفکروا فی انفسهم ...(روم-8) " و آیاتی دیگر و روایاتی چون (ان الجاهل بنفسه جاهل بکل شیء ) و (معرفة النفس انفع المعارف ) و ( اجعل نفسک میزانا ) و بسیاری دیگر.

 

آری ... انسانی که با خودش آشنا شده ، انسانی که به خودش عارف شده ، انسانی که خودش را دیده ،  هستی را و نقش خود در هستی را  خواهد دید ، و چنین انسانی با چنین جهان بینی کلانی مطلوب ماست .  مطلوب ما انسانی است که خود را دیده ، هستی، روابط و نظام هایش را دیده و کار و نقش خود را در این  هستی مرتبط و نظام مند  دیده و این یعنی جهان بینی.

 

  اکنون برای روشن شدن و مفهوم شدن چگونگی این دیدار و آشنایی و معرفت انسان به خودش مثالی آورده می شود .

 

در این مثال اتومبیلی را فرض کرده ایم که همیشه در پارکینگ بوده و از راه ها و پیچها و وسعت جهان بیرون خبر ندارد .

 

در این تمثیل  ، اتومبیلی که خود را دیده ، هستی را خواهد دید ، روابط و نظام هایش را خواهد دید و لزوما نقش خود را در این هستی مرتبط و نظام مند خواهد دید . و اینگونه با این دیدار و این نگرش اتومبیل به خودش، جهان بینی او شکل میگیرد .

 

"خود را دیده" یعنی: او همه امکانات و ابعاد خودش را در نظر گرفته  و در ارتباطشان تفکر کرده و فهمیده که این مجموعه امکانات کارش حرکت است. چرخ دارد، شاسی دارد، اتاق و موتور و باک دارد، ترمز و گاز و کلاچ و فرمان دارد و این ها همه با هم مرتبطند و هدف مشخصی را دنبال می کنند که حرکت است.(ترکیب)

 

و او "خود را دیده" یعنی: همه امکانات و ابعاد خودش را دیده و از اندازه و مقدار امکانات و نیروهایش  محاسبه کرده و فهمیده  که چه راهی در پیش دارد و چقدرعمر می کند و تا کجا ادامه دارد. می فهمد این موتور حداقل 20 سال کار می کند، اتاق و شاستی اش هم همینطور. می فهمد این 40 لیتر بنزین حداقل 400 کیلومتر او را تأمین می کند. پس باید بیرون از پارکینگ حداقل در هر 100 کیلومتر پمپ بنزین هایی باشند که او را حداقل در طول 20 سال زندگیش تامین کنند. از چراغ هایش می فهمد که شب ها را در پیش دارد و حداقل تا 100 متری را باید ببیند تا بتواند حرکت کند. از فرمانش می فهمد پیچ هایی در راهش هستند، و از دنده هایش  و گیربکسش می فهمد که گردنه ها و دشت ها را در پیش دارد. او از دیدار با خودش و از تفکر در اندازه و مقدار امکاناتش به این همه می رسد و میفهمد که چقدر عمر می کند و تا کجا ادامه و استمرار دارد.(تقدیر)

 

و او "خود را دیده" یعنی دیده که روزی ساخته شده و سازنده اش خواسته که او در زمان مشخص، در شهری مشخص، با تیپ و کلاسی مشخص و رنگی مشخص، برای کاری مشخص، ساخته شود و مدت زمان معینی حرکت کند و سپس فرسوده شود، از رده خارج شود و قیچی شود.  و او با این دیدار می فهمد که محکوم است ؛ آمده ، می ماند و می رود و این جریان به اختیار او نیست . و لاجرم هر مضروبی، ضاربی دارد و هر نقشی، نقاشی و هر محکومی، حاکمی. و او با این دیدار از خودش می فهمد که محکوم است و حاکمی دارد. (وضعیت)

 

و دیگر اینکه او می فهمد این ها ، این امکانات و دارایی ها همه داده هستند، به او داده اند، پس از او می خواهند، به او داده شده، پس از او پرسیده می شود ، به او داده اند، پس او مسئول است. (لتسئلن یومئذ عن النعیم)

 

آری او این همه را دیده  و فهمیده در حالی که هنوز در پارکینگ است. او این همه را دیده چون خودش را دیده، و البته همه خودش را دیده، نه فقط باکش و رادیاتورش را.

 

و همین گونه انسان نیز می تواند، با دیدار از خودش، با دیدار از همه ابعاد خودش، به این همه برسد.

 

 انسان می تواند از ترکیب نیروها و استعدادهایش و رابطه این ها با هم، بفهمد که نقشش رشد است، نه تنزل و تنوع. (درک ترکیب)

 

انسان می تواند از تفکر در تقدیر و اندازه نیروها و امکاناتش بفهمد که استمرار دارد، ادامه دارد و محدود به 70 سال نیست.(درک تقدیر)

 

  انسان از تفکر در وضعیتش و اینکه آمده، می ماند و می رود و این که این همه به اختیار او نیست، می تواند بفهمد که محکوم است و حاکمی دارد که خواسته او انسان باشد، نه جماد یا  نبات یا حیوان.(درک وضعیت)

 

ومی تواند بفهمد که به او داده اند و داده ها بازدهی می خواهد. به او داده اند پس او مسئول است، چرا که او در به دست آوردن این داده ها نقشی نداشته و حتی پولی را که با تعلیم علم ریاضی و معلمی به دست آورده بوسیله تفکر و تعقل و نیروهایی بوده که مالک با گردش ملک و ملکوت برای او فراهم کرده و به او داده و او را به این سطح رسانده است .

 

انسان با دیدار از خودش می فهمد که  نقشش رشد است و تا بی نهایت ادامه و استمرار دارد و محکوم است و حاکمی دارد و این حاکم، هستی را و عوالم بعد را هماهنگ با ساخت و بافت انسان آفریده و این عوالم را قانونمند و مرتبط قرار داده و این انسان باید با این قواعد و ضوابط هماهنگ باشد تا در این هستی به گونه ای حرکت کند که تخریب و فسادی به بار نیاورد و جرمی مرتکب نشود و نسوزد ونسوزاند و خسارت نبیند .

 

در این وسعت و در این جهان بینی "جرم یعنی درگیری با نظام حاکم بر هستی"  نه فقط اینها که گفته می شود ...

 

و سوالی که در اینجا پرسیده می شود این است که چرا انسان نباید مرتکب جرم شود و هماهنگ با این نظام حرکت کند ؟

 

چرا باید حرکت هایش را به گونه ای انتخاب کند که هماهنگ با روابط و نظام حاکم بر هستی باشد؟

 

پاسخ این است که اگر انسان در حرکت ها و انتخاب هایش هماهنگ با این روابط و نظام و سنت های حاکم بر هستی نباشد ، میسوزد و میسوزاند .

و با فرض هماهنگی با نظام وسنت ها ، اگر مهمترین حرکت و انتخاب را نداشته با شد و بالاتر اگر این حرکت جهتی برتر نداشته باشد ، رشد نمی کند و می ماند و میسوزد و میسوزاند ...

در اینجا لازم است نگاهی داشته باشیم به مبحث رشد در انسان .

 
 

ابتدا می پردازیم به کمیت رشد در انسان و سپس به کیفیت رشد.

در باب کمیت رشد :

در این باب با تمثیلی توضیحاتی داده می شود :

 

   سلول تخم در رحم مادر نه ماه فرصت دارد تا میلیاردها برابر رشد کند و بزرگ شود و دست و پا و چشم و گوش و دهان و خلاصه امکانات و نیروهای لازم در رحم بعد(دنیا) را فراهم کند.

سلول تخم به طور مستمر و بی وقفه رشد می کند و لحظه ای هم درنگ نمی کند چرا که اگر حرکت نکند و رشد نکند فرصت تمام می شود و او ناقص به رحم بعد وارد می شود و البته اینها هیچ کدام به اختیار او نیست و این مادر، روابط  و نظام هستند که عهده دار رشد او شده اند .

 

و خلاصه اینکه ما را در رحم مادر رشد دادند تا در مرحله ی لخته نمانیم و امکانات لازم در رحم بعد(دنیا) را داشته باشیم در حالی که اراده ،اختیار و انتخاب از ما نبود.

 

تصور کنید اگر بدون چشم و گوش و دست و پا وارد رحم دنیا می شدیم چه می شد!؟ و بدتر اگر سه ماهه وارد رحم دنیا می شدیم چه می شد!؟

 

اما جریان در رحم دنیا متفاوت با رحم مادر است از این حیث که ما را در رحم مادر رشد دادند در حالی که اختیار و انتخابی در کار نبود و به رحم دنیا آوردند، پانزده سال هم ما را عهده دار شدند تا عاقل و بالغ شدیم اما درست در همین جاست که باید همراه اراده در هر لحظه حرکتی را انتخاب کنیم که به رشد برسیم. یعنی خودمان با انتخابمان رشد کنیم و دست و پا و چشم و گوش وخلاصه امکانات و نیروهای لازم در رحم بعد را فراهم کنیم .

 

 نکته ی دقیق و ظریف همین جاست که اگر انسان در هر لحظه و در هر حرکت همراه اختیارش به گونه ای انتخاب نکند که به رشد برسد، هرگز رشدی نخواهد داشت و او را هرگز رشد نخواهند داد و عهده دار نخواهند شد. چرا که خداوند برای انسان ارزش قائل شده و او را به گونه ای خلق کرده که بتواند خودش با انتخابش رشد کند تا خودش با پای خودش آمده باشد، نه اینکه او را به دوش کشیده باشند و آورده باشند.

 

و نکته دیگر اینکه اگر جنین در رحم مادر به هر دلیلی همه نیازهایش تامین نشود و با تمام روابط و نظامهای مرتبط  ، هماهنگ نشود و مثلا چشم و گوش او شکل نگیرد و رشد نکند ، در اثر چنین ضعف یا خسارتی ، خیلی به جنین بر نمی خورد و کارش لنگ نمی ماند و این نقص و خسارت باعث رنج و عذاب و محرومیت او نمی شود . چرا که جنین در رحم مادر به این نیروها و امکانات نیازی ندارد و همان بند ناف برای او کافیست .

اما بعد از ورودش به این رحم  با این وسعت و با این همه نیاز حتی لنگی یک پا یا لوچی یک چشم ، یک عمر(70سال) رنج و عذاب و سوختن را همراه دارد.

 

  آدمی خود حسابگر است . همانطور که حساب میکند 25 سال دیگر این زمین ها شهرک میشوند و ارزش پیدا میکند و دست به کار می شود و از همین امروز زمین میخرد و کنار میگذارد ؛ همینطور حساب کار خود را هم میکند ....

چنین انسانی حسابگر ، خودش میتواند حساب کند آنجا که در رحم مادر بود ، نیازهای او چه وسعتی داشت و رحم چه وسعتی و امکان او چه وسعتی!؟ واینجا در رحم دنیا نیازهای او چه وسعتی دارد و خود دنیا چه وسعتی و امکان او چه وسعتی !؟

 

آیا حسابش به او نمی گوید : که نیازهایش در رحم بعد(آخرت) میلیاردها برابر نیازهایش در این رحم ،  وسعت خواهد داشت و رحم بعد هم خودش میلیاردها برابر رحم دنیا وسعت خواهد داشت و امکان او  هم باید میلیاردها برابر امکانش در این رحم وسعت داشته باشد تا جواب گوی نیازهایش باشد!؟

 

آیاحسابش به او نمیگوید : همانطور که در رحم مادر رشد داده شد و امکانات لازم برای تامین نیازهایش در این رحم فراهم شد ، در این رحم هم باید رشد کند و امکانات لازم برای تامین نیازهایش در رحم بعد را فراهم کند

 

آیا حسابش به او نمیگوید : آنجا رشد داده شدی چون اختیار و انتخابی نبود و اینجا باید خودت رشد کنی چون اختیار و انتخاب با توست !؟

 

آیا حسابش به او نمی گوید ...

 


اگر انسان درک کند که نیاز عالیش رشد است و زیاد شدن ، آنگاه بگونه ای انتخاب خواهد کرد که به رشد برسد و زیاد شود .

انسان قبل از هر حرکت و انتخابی ، حضوراُ و ابتدءاُ نیازی را در خود در کرده و بعد این درک نیاز در قلبش علاقه ، گرایش و میل را نسبت به خوراک نیازش ، ایجاد می کند و این میل و علاقه و حب ، او را به سوی خوراک حرکت میدهد و به انتخاب میرساند .

انسان در حرکت ها و انتخاب هایش ناچار از چنین مکانیزمی برخوردار است. و این مکانیزم حرکت انسانی ست . حرکت نوع سوم . حرکت همراه با اختیار. حرکت انتخابی. نه حرکت نوع دوم و اول که حرکت غریزی و طبیعی هستند.

اما هنوز کار تمام نیست . او برای رسیدن به خوراک و محبوبش باید او را بشناسد.

شخصی گلویش عفونت کرده و به او میگویند کپسول آمپیسیلین میخوری یا دم کرده پونه با عسل آویشن ؟ او برای درست انتخاب کردن باید به این شناخت و علم رسیده باشد که پونه 6 برابر از آمپیسیلین قوی تر است و مثل آمپییسیلین باعث رسوب عفونت در بدن نمیشود. اگر او به چنین شناخت و علمی نرسیده باشد به دنبال اکثریت خواهد بود و متعفن .

پس نتیجه می گیریم که انسان در هر حرکت ابتدا  نیازی را در خودش درک می کند و سپس در قلبش میل و رغبت نسبت به خوراک نیازش ایجاد میشود و سپس بهتر را انتخاب می کند و بهتر بودن را علم و شناخت معلوم می کند .

  آدمی اگر درک کرد که نیاز عالیش رشد است و باید رشد کند ، وبرای رشد کردن باید درست انتخاب کند و برای انتخابی درست باید به شناختی درست رسیده باشد، جویای چنین منبعی که چنین شناخت و علمی را به او بدهد ، خواهد بود .

 

 انسان برای رشد کردن باید درست انتخاب کند و به گونه ای حرکت کند که هماهنگ با نظام حاکم بر هستی باشد تا نسوزاند و نسوزد . و اینجاست که اگر معرفت و شناخت نداشته باشد نمی تواند درست انتخاب کند و به رشد برسد .

 
 
 
 

 در روایت وارد شده که حضرت امیر(ع) به کمیل فرمودند: (یا کمیل ما من حرکة الا و انت محتاجٌ فیها  الی المعرفة _ ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر اینکه در آن حرکت تو به معرفت و شناخت محتاجی).

 

  و سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که مجموعه ی علوم و معارفی که انسان برای حرکت هایش نیاز دارد از کجا بدست می آید؟

 

عده ای می گویند از راه غریزه.به این ها باید گفت که غریزه در انسان بسیار ضعیف است و او را به شناخت نمیرساند. غریزه پای ضعیفیست و تحمل هیکل انسان را ندارد و او را نمی رساند  برخلاف رفقای جنگلی که فقط با همین غریزه از همان ابتدا با آرمانهای انسان معاصر بوده اند نه که رسیده اند بل بوده اند .

 

عده ای هم می گویند علوم تجربی ، دانش بشر این معارف را به انسان می دهد. هر روز علوم آبدیت میشوند و هر روز انسانها هم باید آبدیت شوند. به اینها باید گفت بر فرض که علم تمامی روابط و ضوابط پیچیده این هستی را کشف کند و به دست انسان بدهد ، تازه انسان را فقط در رحم دنیا بی نیاز از معارف می کند. بگذر از اینکه این انسان مشغول شده به پرستش خویش در معبد علم ، حتی حتی نتوانسته جلوی بزرگ شدن شکمش و ریزش موی سرش را بگیرد . خوب باید پیشرفت کند...  سوار شدن بر چنین مرکبی و رفتن به چنین سویی ، این می کند که کرده...... آری و از آنجا که علم چیزی جز تجربه و آزمایش نیست و با فرض احاطه اش فقط همین صد سال را تجربه می کند، نمی تواند درباره عوالمی که انسان در پیش رو دارد اظهار نظر کند و آنها را تجربه کند و روابط و ضوابط و قواعدش را به دست بدهد .

 

 اینجاست که انسان، انسانی که فهمیده نقشش رشد است و فهمیده  عوالمی در پیش رو دارد و تا بی نهایت ادامه دارد و فهمیده که محکوم است و حاکمی دارد و در هر حرکت باید به گونه ای انتخاب کند که رشد کند و برای انتخاب کردن ،شناخت و معرفت می خواهد ناگزیر دست به دامان حاکم، علیم، حکیم، محیط، عادل و یکتا میشود و ضرورت وحی را در می یابد.

انسان متحرک و منتخب است و دنیا قانونمند؛ نمی توان بی گدار به آب زد؛ دنیا همه جایش راه نیست ؛ یک راه مشخص و یک نظام حاکم دارد؛ که غریزه و علم و عقل و عرفان و اشراق تا اندازه ای این راه را شناخته اند و همین محدودیت اینها ، نیاز به خدا ، وحی ، رسالت ، امامت و ولایتشان را مطرح نموده است .

 

و اینگونه انسانی که خود را دیده، کار و نقش خود را می بیند، هستی، روابط و نظام هایش را می بیند و می فهمد که برای رشد کردن باید با نظام هستی هماهنگ شود و برای هماهنگی با این نظام و رشد کردن باید احکامش را رعایت کند. آری او احکام و ضوابط را رعایت میکند ، چون نظامی را درک کرده . او احکام اخلاقی را گردن می نهد چون نظام اخلاقی را درک کرده و اینگونه است که این انسان نه تنها احکام نظام اخلاقی را بلکه احکام نظام اجتماعی را و نظام سیاسی-حکومتی را و نظام اقتصادی را و نظام حقوقی –قضائی را ، همه را گردن می نهد و دیگر این احکام سقف های بلندی نیستند که بر سر او  سنگینی کنند ، چرا که هر کدام پایه هایی و نظامی دارند.

 

و او این همه را از دیدار با خودش به دست آورده . او این همه را دیده چون خود را دیده و البته همه ی خود را دیده .....

آنجا که آمده (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط) محققا ارسال کردیم ما رسولانمان را با بینات و نازل کردیم همراهشان کتاب و میزان را تا مردم خود قیام به قسط کنند؛ بینات یعنی روشن های روشنگر. چنین نگرشی به انسان از جمله ی بینات به حساب می آید و طبق آیه ی مذکور رسولان ، رسالتشان را از همین جا و با ارسال بینات آغاز میکردند و در ارسال بینات نیز رسالتشان را با استناد به روایات از معرفت نفس شروع میکردند.

بینات انسان را ، عظمت و رابطه هایش را به خودش نشان می دهد؛ هستی، نظام ها و رابطه هایش را نشان می دهد؛ رحم ها و عوالم بعد را به انسان نشان می دهد. و سپس انسان می فهمد که باید رشد کند و محتاج وحی است، ضابطه و حکم می خواهد، کتاب می خواهد، میزان می خواهد و خداوند نیازش را بی پاسخ نگذاشته و همراه رسولانش کتاب(الکتاب) نازل کرده و دستورها و ضابطه ها را فرستاده است و موازین را وضع کرده .

 

    در این آیه منظور از کتاب(الکتاب)، کتب آسمانی نیستند، چون در آیه آمده "رسلنا " یعنی رسول هایمان و همه رسولان همراه کتاب آسمانی نبودند بلکه همه همراه ضوابط ، قواعد و حکم هایی بودندکه انسان را با نظام و سنت های حاکم بر هستی هماهنگ می کرد و این انسان با این هماهنگی دیگر نمی سوخت و نمی سوزاند....

 

امروز رنج و بلا در انسان، ظلم و فساد در جامعه، تفاوت در هستی، انسان را مات و مبهوت کرده و او را به  جنون ، عبث ، پوچی ،افسردگی ، انتحار و ... کشانده ، که این ها چیست؟ این تفاوت ها از کیست ؟ این همه ظلم و فساد از چیست ؟ و این همه رنج برای چیست ؟ 

و این نوع جهان بینی از اینجا آب می خورد که این انسان، خود را ندیده که نقشش رشد است و هستی را ندیده که کلاس و کوره و راه است  نه عشرتکده و آخور و خوابگاه و اینکه دنیا را به بلا پیچیده اند و زیر پایش را داغ کرده اند تا نماند و خو نگیرد و حرکت کند و رشد کند(الدنیا دارٌ بالبلاء محفوفه) دنیا منزلی است که به بلا پیچیده شده است .

 

و ظلم و فساد در جامعه به خاطر اختیاری است که انسان دارد، انسانی که روابط و نظام را ندیده و احکام  را گردن ننهاده.

 

و از آنجا که گفته شد داده ها ملاک افتخار نیستند و مسئولیت آورند، این داده ها در اندازه و مقدار متفاوت هستند و تفاوت ها را بوجود آورده اند تا زمینه ای فراهم شود که انسان ها در زندگی و روابط اجتماعی  کسری ها و نیازهای یکدیگر را پر کنند و به رشد برسند. یکی پیچ باشد یکی مهره و دیگری چرخ و آن دیگر چراغ و ...

 

و اینکه این همه گفته شد که  نقش انسان رشد است ، حرف ما نیست که کلام خداوند است که فرموده (اراد بهم ربهم رشدا_ جن آیه 10)( انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشد_جن2) .

و رشد همانطور که در تمثیل مذکور مطرح شد ، یعنی زیاد شدن انسان ، بزرگ شدن انسان ، البته همه ی انسان ؛ نه فقط دست و پا یا فقط سرش ؛ بلکه کلش ؛ کل ترکیبش ؛ زیاد شدن همه ی امکاناتش ؛ انبساط همه ی نیرو هایش .

 

رشد یعنی فراهم کردن همه ی امکانات و نیروهایی که انسان در رحم بعد به آنها محتاج است و نیاز دارد .

 

آنچه تا به اینجا گفته شد ، در باب کمیت رشد بود.

و اما در باب کیفیت رشد :

چگونگی و کیفیت ازدیاد و رشد در انسان در  رهبری و جهت دادن به استعدادها ست . به گونه ای که این انسان را نه هوای نفسش حرکت دهد، نه دنیا و زینت هایش و نه مردم و حرفهایشان و نه شیطان و وسوسه ها و وعده دادن هایش؛ بلکه این انسان را فقط الله حرکت دهد . یعنی انسان هیچ الهی، هیچ معبودی و هیچ محرکی جز الله نداشته باشد.

آنجا که همه ی اندامها و نیروها ؛ دست و پا و چشم و گوش و تخیل و تفکر و تعقل و خلاصه همه  به تکامل رسیدند و نیرومند شدند، تازه این سوالها مطرح می شوند که با اینها 1: چه کارهایی را ؟ 2: کدامشان را ؟ 3: و در چه جهتی باید انجام داد ؟

آیا می توان از هر راهی رفت و هر کاری راانجام داد؟ بر فرض که کارها و راه های درست را تمییز دادیم ، آیا از دم دست هر کدام را که دلمان خواست انجام دهیم ؟ و آیا می توانیم با هر محرک و نیتی و در هر جهتی که خواستیم عمل کنیم ؟

آنجا که انسان در سطح انتخاب است و در زمینه ی اختیار ، اگر در هر لحظه هر فعل و حرکتش حتی تخیل و تفکرش 1: هماهنگ با نظام هستی (سنت) نباشد و 2: این حرکت در این لحظه مهم ترین کار باز مانده (اهم) نباشد و 3: در این حرکت محرکش(نیت) خدا نباشد ؛ چنین حرکتی در آن لحظه و چنان حرکاتی در لحظه ها ، جز خسران و زیان برای او نیست و هرگز رشدی نخواهد داشت .

 

که اولین حرف رسول(ص) قولو لا اله الا الله تفلحوا بود. یعنی هیچ چیز تو را حرکت ندهد جز الله تا به فلاح به رویش به رشد برسی.

حرکتی که سه عنصر سنت ، نیت و اهمیت او را پوشش ندهند عبودیت نیست و هرگز فلاح و رویشی نخواهد داشت .

درست است که عبادات در دایره ی سنت ها ی هستی قرار دارند و هماهنگ با نظام آفرینش هستند ، اما با صرف انجام عبادات فقط سنت را آورده ایم نه نیت و اهمیت را . آنجا که حرکت تو عبادت بود و مهمترین کار بازمانده بود و در این حرکت محرک تو الله بود ؛ آنجا تو عبودیت را آورده ای ودر صراطی.

" و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم "(یس-61) دستور به عبودیت است نه عبادت. چون گفته شده عبادت کنید مرا ... عبادت من عبودیت است صراط است صراط مستقیم است و نزدیکترین راه به رشد و فلاح . عبادتی که عبودیت نباشد ، لغو است .

حرکتی عبودیت است که هر سه را داشته باشد هم سنت را و هم نیت را و هم اهمیت و اولویت را . حرکتی در صراط است که امر خدا بر او تعلق گرفته باشد.

امر خدا همان عبودیت است همان در صراط بودن است که " تسلیما لامرک ای تسلیما لعبودیتک " .

حرکت و انتخابی که محرکش و الهش خدا باشد نه جز او  و حرکتی که مهم ترین باشد نه راحت ترین  و حرکتی که سنت باشد و هماهنگ نه بدعت و ناهماهنگ ؛ چنین حرکتی عبودیت است امر خداست  و در صراط ؛ رشد میدهد و منبسط  می کند و این انبساط  مطلوب انسان بل قطعا ضروری و نیاز کلان اوست .

 
 

         و انسان فرزند انتخاب خویش است ؛ مولود انتخاب خویش است .

 

انسان فرزند انتخاب خویش است وبا انتخابش در انتخابش ادامه می یابد .

 

  اگر مرده ها و مردنی ها را انتخاب کند ، می میرد و رو به مرگ ، درمرگ ادامه می یابد .

 

و اگر زنده ها و ماندنی ها را انتخاب کند ، زنده می شود و رو به حیات ، درحیات ادامه می یابد .

 

انسان مخلوقیست مدرک ، مرید ، مختار ، منتخب ، متحرک و مستمر .  

 

موجودی  که درک می کند ، اراده می کند در حالی که اختیار دارد ، انتخاب می کند و با انتخابش در انتخابش ادامه می یابد .

 

انسان  می تواند با انتخابش جریان بگیرد و جاری شود ، جریان بگیرد وجریان بدهد ، رشد کند ورشد بدهد و می تواند با انتخابش بماند و بمیرد ، بمیرد و بمیراند ، بگندد و بگنداند .

انسان باید رشد کند و زیاد شود ، باید منبسط شود و بزرگ .

بزرگی انسان به بزرگی هیکلش نیست ؛ به بزرگی علم و حافظه هم نیست ؛ بزرگی انسان به بزرگی همه ی اوست ؛ به بزرگی کل او ؛ کل ترکیب او ؛ به بزرگی تخیل و تفکر و تعقل اوست ؛ بزگی انسان به بزرگی قلبیست که در سینه دارد و به بزرگی عشق و نیتی ست  که در دل دارد ؛  بزرگی انسان به بزرگی بینش و شهود اوست ؛ به بزرگی روح اوست ؛ به بزرگی حقیقتی ست که یافته و به بزرگی هدفی ست که با او و به سوی اوست .

بزرگی و رشد انسان بسته به نوع انتخاب و حرکت اوست .

  رشد و انبساط انسان به اینها و غیر اینها از اینهاست.


 
  و تو در پناه خدا باش .... خدایی که حافظ و حاکم است ؛ حاکم بر هستی حتی بر قلب ها و حتی بر قلب فرعون ؛ فرعونی که رحم ها را دریده و پسرها را کشته ولی موسی از آب گرفته شده را ، خودش بزرگ می کند و همین پسر از آب گرفته شده ، فرعون را در آب غرق می کند .... و تو در پناه چنین خدایی باش .... 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 137
بازدید هفته : 138
بازدید ماه : 558
بازدید کل : 55966
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 2


محبوب کن - فیس نما